«کاری بکن شهید بمیرم حسین جان»؛ ترکیببند عاشورایی افشین علا – بلادنیوز
«کاری بکن شهید بمیرم حسین جان»؛ ترکیببند عاشورایی افشین علا – بلادنیوز
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری بلادنیوز، ترکیببند پس از محتشم کاشانی قالب محبوب شعرهای عاشورایی شد. پس از او، بسیاری از شاعران تلاش کردند تا کلام خود را در این قالب به بیان معارف و مصیبت اهل بیت(ع) متبرک کنند. هر چند بعد از محتشم شاعران بسیاری چون وصال شیرازی، نیر تبریزی، مشفق کاشانی و دیگران به صورت مستقیم و غیرمستقیم از او الهام گرفتند، اما این شعر اوست که هر ساله همراه با عزای امام حسین(ع) بر سر در خانهها و تکایا نقش میبندد. شاید این بهترین صلهای باشد که محتشم از خاندان اهل بیت(ع) گرفته است.
افشین علا، از شاعران کشور، نیز همزمان با آغاز ماه محرم و ایام سوگواری بر سرور و سالار شهیدان، ترکیببندی را به شهدای دشت کربلا تقدیم کرده است که در ادامه میخوانید:
یک: امام حسین(ع)
تقدیم دوست کرد و به او داد هرچه داشت
گلهای خود به تیغ عدو داد هرچه داشت
از باغ خاندان رسالت به راه عشق
قد رشید و روی نکو داد هر چه داشت
جز خون دل نداد نشان، ساقی الست
اما به او حسین، سبو داد هرچه داشت
آبی چو خواست کوفه ز دشنام و تیر و سنگ
پاسخ به آن دهان و گلو داد هرچه داشت
ابلیس تا بریده ببیند سر حسین
جرأت به خصم عربدهجو داد هرچه داشت
“در هم فشرده، خیل شغالان زشت بود
بی کس ولی امیر شباب بهشت بود”
دو: حضرت ابوالفضل(ع)
شمر پلید سوی اباالفضل شد روان
میخواست تا دهد به امان جهان، امان
چون رعد و برق در دل آن ماه هاشمی
شرم از حسین و بغض عدو گشت توأمان
از هم چو ذوالفقار علی نامه را درید
آن سان که بگسلد به قیامت ز هم، جهان
تنها نه بود میر و علمدار کربلا
هستند خیل ماه بنی هاشم، انس و جان
سقای اهل بیت نبی بود اگرچه شد
دست از تنش جدا ز هجوم حرامیان
“وقتی که دید نعش برادر، بریده دست
فرمود شاه دین: کمرم این زمان شکست”
سه: حضرت علیاکبر(ع)
چون اکبر از پدر طلبید اذن کارزار
بیتابی حسین علی گشت آشکار
زینب که ماتم دو پسر دید و دم نزد
از جا جهید جانب اکبر، سپندوار
وقت وداع آن شه و شهزاده چون رسید
پر زد ز خاک، طاقت و از آسمان، قرار
بیش از تمام خلق شبیه رسول بود
اعراب جاهلی پی قتلش در انتظار
در خون چو خفت بر بدن پارهپارهاش
آن سان پدر گریست که باران به نوبهار
“ای کاش میشد از غم چشمتر حسین
جان جهان، فدای علی اکبر حسین”
چهار: حضرت قاسم(ع)
وقتی که یادگار حسن اذن جنگ خواست
افلاک با حسین ز قاسم درنگ خواست
تنگی گرفت راه نفس گرچه بر عمو
قاسم ز شاه دین فقط آغوش تنگ خواست
در وصف مرگ گفت که: احلی من العسل
باران به جان خویش ز شمشیر و سنگ خواست
چرخ حسود، ماهی دریای جود را
عطشان کنار رود به کام نهنگ خواست
چون دید شه، نگین برادر به خاک و خون
تا حشر بهر خصم، مکافات و ننگ خواست
“قومی که روی عهد نبی پا گذاشتند
پاس امانت حسنش را نداشتند”
پنج: حضرت علیاصغر(ع)
پایان نداشت هرزگی چرخ حامله
شد نوبت روا شدن کام حرمله
پس شه شتافت جانب اصغر که از عطش
افکنده بود در همه آفاق، ولوله
چون تشنگی رساند به لب، جان طفل را
بر گاهواره فلک افتاد زلزله
بیت الحرام جامه خود را ز تن درید
آمد صفا به شیون و زمزم به غلغله
بر کف گرفت شه چو پرستوی تشنه را
تیر سه شعبه خورد به حلقوم چلچله
“وای این خبر که داد به طاها و بوتراب؟
نوشید خون، نواده کوثر ز قحط آب”
شش: جناب حر
اول کسی که بست ره شاه کربلا
حر بود و بوالعجب که شد اسطوره ولا
مردانه کرد توبه و در آزمون عشق
با خون خویش داد به آزادگی جلا
آنسان حماسه ساخت که روشن ز نام اوست
چشم فلک، چنان که شب از گنبد طلا
آوازه ندامت و شرح رشادتش
تاریخ را به غبطه بر او کرد مبتلا
آری سر بریده او میدهد هنوز
از روی نی به جانب آزادگان، صلا
“فرمود شه، چو جانب آن کشته رو نهاد:
حقا که بر تو مادرت اسمی نکو نهاد”
هفت: حضرت رقیه(ص)
وای از سه سالهای که قیامت به شام کرد
با کار خود قیام پدر را تمام کرد
آل امیه تا که نبینند روز خوش
محشر به پا رقیه به هر صبح و شام کرد
چون طشت را مقابل رویش گذاشتند
از جا جهید و بر سر خونین سلام کرد
گه شد ز خویش بیخود و افتاد بر زمین
گاهی ز جا بلند شد و احترام کرد
هم قصهها ز خار مغیلان به شاه گفت
هم زخم تازیانه، عیان بر امام کرد
“دختر، سه ساله بود ولی شد شهید عشق
چون عطر یاس، رایحهاش ماند در دمشق”
هشت: حضرت زینب(س)
زینب چه ها کشید؟ نگنجد به باوری
چون او نزاده مادر تاریخ، دختری
خاکم به سر که در دل گودال قتلگاه
چون او کسی ندیده گلوی برادری
دریای بی کرانه آن سینه صبور
هر گوشه داشت ماهی در خون شناوری
در نزد او یزید که باشد؟ خسی حقیر
ابن زیاد کیست؟ غبار سبک سری
تنها نه شام و کوفه، که عالم ندیده است
دربند و داغدیده چو زینب، سخنوری
“خجلت برد به روز قیامت زمین از او
مردانگی است تا به ابد شرمگین از او”
نهم: امام سجاد(ع)
زینالعباد را چو به زنجیر و غل زدند
گویی که تازیانه به ختم رسل زدند
تا هر قدم ز پای بیفتد در آن سفر
شام و عراق بین هم از کینه پل زدند
وقت ورود قافله، عالم ز شرم سوخت
خنیاگران شام چو طبل و دهل زدند
گلهای باغ فاطمه بر نیزه بود و خلق
در جشن خویش بر در و دیوار گل زدند
تنها نسوخت شهپر روحالامین ز شرم
آتش به مصحف و سُوَر از جزء و کل زدند
“سجاد اسیر بود و در آزادگی امیر
گریان ز خطبههای بلیغش جوان و پیر”
دهم: استغاثه به اباعبدالله(ع)
ای شاه دین! عریضه ما را وصول کن
دانم که نیست قابلت اما قبول کن
ای پارهی وجود نبی! نامهام بخوان
پس پارهپاره زیر قدوم رسول کن
بر آن نگاه مرحمتی از علی بخواه
یا مستحق گوشه چشم بتول کن
گو با حسن که از جگر شرحه شرحهات
شوری نصیب این کلمات ملول کن
در وقت احتضار به بالین من بیا
ای سر! ز روی نی به مزارم نزول کن
“مگذار ناامید بمیرم حسین جان
کاری بکن شهید بمیرم حسین جان”
انتهای پیام/