اخبار روز

از هند تا ایران؛ استقبال شاعران از غزل رهبر انقلاب – بلادنیوز

  • از هند تا ایران؛ استقبال شاعران از غزل رهبر انقلاب – بلادنیوز

    – اخبار فرهنگی –

    به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری بلادنیوز، نشست ادبی «عصا بیفکن»؛ در استقبال جمعی از شاعران  و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان و هندوستان از غزل رهبر معظم انقلاب با مطلع «عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» با مدیریت علی‌رضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی‌تبار شب گذشته، 7 اردیبهشت‌ماه، برگزار شد.

    سید مسعود علوی‌تبار، شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی، گفت:  شعر و ادب پارسی به‌عنوان دومین زبان جهان اسلام و زبان کشورهای حوزه ایران فرهنگی به‌مثابه یک مؤلفه تأثیرگذار، نمایانگر بخش عظیمی از هویت ما ایرانیان و فرهنگ و تمدن ایرانی‌اسلامی ماست که در تمام جنبه‌های این فرهنگ و تمدن عظیم نقشی مؤثر و پررنگ دارد.

    این شاعر به کارکرد اجتماعی و سیاسی شعر در جامعه ایران اشاره و اضافه کرد: همراهی و همنشینی شعر و ادب پارسی با جنبه‌های مختلف فرهنگ ایرانیان به‌گونه‌ای است که وقتی عملیات پیچیده و بی‌سابقه‌ای مانند عملیات نظامی «وعده صادق» ضد ائتلاف جهانی استکبار به‌رهبری آمریکا و رژیم کودک‌کش صهیونیستی در شرف وقوع است، فضای جلسات تصمیم‌گیری نظامی ایرانیان معطر به بیت «تو راست معجزه در کف زساحران مهراس/ عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» از نفس‌های مبارک فرمانده‌کل قوای جمهوری اسلامی ایران می‌شود.

    به‌گفته وی؛ این آمیختگی و امتزاج نشان‌دهنده جایگاه ممتاز فرهنگ و تمدن ایران اسلامی در تمامی ابعاد هویتی خویش است.

    در ادامه حجت‌الاسلام و المسلمین سید سلمان عابدی، شاعر پارسی‌زبان و مترجم از علی‌پور هندوستان گفت: مردم جنوب هند، بالاخص مردم علی‌پور حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای را نه‌تنها بسیار دوست می‌دارند؛ بلکه به ایشان به‌خاطر زندگی باروحیه، تلاش خستگی‌ناپذیرشان برای عزت اسلام و مسلمین و اعتلای فرهنگ انقلاب بسیار عشق می‌ورزند.

    استقبال هنرمندان از غزل رهبر معظم انقلاب

    وی تصربح کرد: هیچ مجلس مذهبی مانند مجالس عزای امام حسین(ع) و هیچ خطبه نماز جمعه‌ای در علی‌پور نیست که در آن نام مبارک حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برده نشود.

    در این برنامه که با بداهه‌نویسی مسعود ربانی از خوشنویسان کشورمان همراه بود شاعرانی مانند علی‌رضا قزوه، امیر عاملی، رضا اسماعیلی، سید عبدالله حسینی، کمیل کاشانی، احمد رفیعی وردنجانی، محمدعلی یوسفی، ابراهیم میر، محمود یوسفی، سید حکیم بینش، نغمه مستشار نظامی، فاطمه عارف‌نژاد، سیده کبری حسینی بلخی، ام‌البنین بهرامی، زهره یوسفی، فاطمه ناظری، و صبا فیروزی حضور داشتند. برخی از اشعار ارائه‌شده در برنامه را می‌توانید در ادامه بخوانید:

    علی‌رضا قزوه

    گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
    همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز

    چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
    از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز

    عصای معجزه‌ات را بکوب بر سر سحر
    ز ناخدا مهراس و ز بی‌خدا مگریز

    چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
    چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز

    به روز حادثه از صوفیان غازی شو
    بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز

    چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد
    تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز

    بیا و جوشن بی‌پشت بر تن خود پوش
    ز خدعه‌های خوارج چو مرتضی مگریز

    منافقان معاند تو را نظر نزنند
    از این حضور گرامی به انزوا مگریز

    نفیر گاو طلایی تو را نترساند
    عذاب سامریان باش، از صدا مگریز

    چراغ روشن امن یجیب را بفروز
    اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز

    عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!
    از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز

    نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل
    بر آر دستی و از این هزارپا مگریز

    ***

    نغمه مستشار نظامی

    در امتحان محبت، از ابتلا مگریز
    غریبگی مکن ای دل از آشنا مگریز
    درین طریقت از آیین اولیا مگریز
    “دلا! ز معرکه‌ی محنت و بلا مگریز!

    چو گردباد، به هم پیچ و چون صبا مگریز!”

    مترس از شب طوفان و از خزان مهراس
    علی‌است یار تو از بدر و نهروان مهراس
    ز آستین ید بیضا نما عیان، مهراس
    “تو راست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!

    عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!”

    عصا فکندی و در دل نمانده صبر و قرار ـ
    که جلوه‌گر شود اعجاز حیدر کرار
    عنایتی کن و غم از دل جهان بردار
    “تو موج غیرت و عزمی! ز بحر، بیم مدار!

    حذر ز غرّش طوفان مکن! ز جا مگریز!”

    شکوه طائر عرشی تو بال‌بسته مشو
    مسافر سفر قاف باش و خسته مشو
    ز ریسمان ولایت دمی گسسته مشو
    “ز سست‌عهدی ایام، دل‌شکسته مشو!

    نشانه باش چو پرچم! ز بادها مگریز!”

    نشانه باش چو پرچم، در اهتزاز شکوه
    سترگ و قله‌نشین همچو بیرقی بشکوه
     مباد ثانیه‌ای بر دلت رسد اندوه
    “چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه!

    به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز!”

    شب است و “وعده‌ی صادق” عجب شب قدری
    که وعده داده شد از جانب گرانقدری
    تو در میان خبرهای خوب، در صدری
    “تو از تبار دلیران خیبر و بدری

    چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا! مگریز!”

    به نام نامی یزدان صلا بزن چو امیر
    به نام آل‌نبی عشق می‌شود تکثیر
    ولایت علوی گشته است عالمگیر
    “به نوشخند منافق، ز ره، کناره مگیر!

    به زهرخند معاند، به انزوا مگریز”

    مصاف آتش و عشق است، هم‌نوردی کن
    “عماد” و “آرش” و “سجیل” شو نبردی کن
    به راه خون شهیدان “شهاب‌‌‌”گردی کن*
    “چو ره به قبله‌ی امن است، پایمردی کن!

    خطا مکن! ز توهّم به ناکجا مگریز!”

    دلا تو درّ خوشابی، درین صدف بنشین
    امید، کشتی نوح است، لاتخف، بنشین
    چنان کمان به مصاف عدو به کف بنشین
    “چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین!

    ز کج‌روی به‌حذر باش و از خدا مگریز!”

    دلا تو آینه‌ای جلوه‌گاه رحمان باش
    به بزم زنده‌دلان، روح باش و ریحان باش
    چراغدار ره کاروان ایمان باش
    “امین خلق و امانت‌گزار یزدان باش!

    به صدق کوش و خطر کن! ز مدعا مگریز!”
    ***

    فاطمه عارف‌نژاد

    از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟
    کجا سپاه «بلی‌گفته» از بلا بگریزند؟

    به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟
    به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟

    عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو
    که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند

    قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران
    به‌محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند

    به‌وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند
    اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند

    بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس
    سوار اسب شده، بی‌سروصدا بگریزند

    که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر
    زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند

    می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟»
    چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟

    ***

    سید مسعود علوی‌تبار

    با یاد غم روی تو از غم نگریزیم
    از معرکه محنت عالم نگریزیم

    ما سوختگان دل به ره داغ تو دادیم
    در راه تو از عالم و آدم نگریزیم

    با داغ تو عهدی است که تا لحظه‌ی بهبود
    از سوزش بی‌وقفه مرهم نگریزیم

    گفتند دگر طاقت ما از همه طاق است
    در قید وفاییم ز همدم نگریزیم

    غمخانه دل دم‌به‌دم از عشق تو خون است
    تا حشر دمادم ز تو یکدم نگریزیم

    دانیم که هر تفرقه کار دگران است
    در نقطه وحدت دگر از هم نگریزیم

    از شش جهت ار بر سر ما تیغ ببارد
    در صحنه بمانیم و چو رستم نگریزیم

    ***

    سید سلمان عابدی (علی‌پور، جنوب هند)

    دل تاب ندارد به‌خدا قصد ریا نیست
    ای خامنه‌ای جز تو کسی رهبر ما نیست

    تو مرجع تقلید و نماینده دینی
    ای رهبر احرار کسی مثل شما نیست

    امروز فقط خامنه‌ای عزت ما هست
    کز هیبت او لرزه بر اندام جهانی است

    ***

    کمیل کاشانی

    تو اهل صحبت عشقی از آشنا مگریز
    بسان آینه از صیقل و جلا مگریز

    طبیب، نسخه صبر و امید پیچیده است
    شفای توست همین دارو از دوا مگریز

    بگیر در کف خود ذوالفقار غیرت و عزم
    ز زخم تیغ حوادث چو مرتضی مگریز

    اگر بلی به «الست بربّکم» گفتی
    بلا برای ولا هست از بلا مگریز

    بقا اگر طلبی در فناء فی الله است
    صفای باطن اگر خواهی از وفا مگریز

    هزار بار اگر رفته‌ای دوباره بیا
    از آستان کریمانه خدا مگریز

    بر آستانه تسلیم سر فرود آور
    قدر نوشته شده بر تو از قضا مگریز 

    مسیر پرخطر و ساحل است ناپیدا
    خداست چون‌که در این ورطه ناخدا مگریز

    ***

    محمدمهدی عبداللهی

    همیشه اهل ولا باش، از بلا مگریز
    بنوش جام بلا را از ابتلا مگریز

    شهید باش و شهیدانه در دل میدان
    به‌روز واقعه سرخ از قضا مگریز

    عصاى معجزه بردار و در میانه‌ى نیل
    بپیچ در دل طوفان از اژدها مگریز

    چقدر علقمه امروز در مقابل توست؟!
    علم به‌دوش بگیر و به انزوا مگریز

    صدای العطش کودکان غزه کنون
    به گوش می‌رسد ای دوست، از صدا مگریز

    به‌هوش باش امان‌نامه را امان ندهی
    میان معرکه از بیم فتنه‌ها مگریز

    بخوان که لشکر شیطان سقوط خواهد کرد
    مبند دل به شیاطین به ناکجا مگریز

    قسم به وعده‌ی صادق که قدس آزاد است
    بیا و یکدم در اثبات مدعا مگریز

    نماز در وسط صحن قدس شیرین است
    در اقتداى شهیدان بزن صلا مگریز

    ظفر از آنِ خداوند حىّ سبحان است
    ز کدخدا مهراس از خدا خدا مگریز

    چه خوب گفت امینِ قُلوبِ مَنْ والاه
    “به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز”

    یقین که خَیرُالعمل با ولایت عشق است
    از آستانه اولاد مرتضى مگریز

    فرار کن به‌سوی کشتی نجات حسین
    به‌روز حادثه از سمت کربلا مگریز

    به پرچمى که بر آن حک شده‌است نصرُالله
    سوار مى‌رسد از راه، بى‌هوا مگریز

    ***

    جواد اسلامی

    بگو مراست خدا و از این و آن مهراس
    اگر جهان به تو پیچید، از جهان مهراس

    اراده کن “مَعِیَ رَبیَّ سَیَهدین” را
    بزن به بادیه و لاتخف بخوان، مهراس

    “عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
    تُوراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس”

    ز سست‌عهدی اصحاب زور و زر مشکن
    که سامری‌ است فراوان در این میان، مهراس

    اسیر رخوت قوم ‌‌”بنی‌بهانه‌” مشو
    قدم به راه گذار و از امتحان مهراس

    رجز بخوان و به‌حکم علی قدم بردار
    به بدر و خیبر و صفین و نهروان مهراس

    جهان به نام تو سوگند می‌خورد، برخیز
    چنان‌که رستم و آرش، بکش کمان، مهراس

    ***

    ابراهیم میر

    ای هرم عطش  بر دل دریای سراب
    قلابِ سؤالِ بر لبِ نیل جواب

    دریا به تلاطم و جهانی در خواب
    موسی تو عصای خود بینداز به آب

    ***

    عمادالدین ربانی

    حماسه‌ساز شو و سوی انزوا مگریز
    تو پهلوان نبردی بزن صلا مگریز

    خداست پشت‌وپناه تو از کسی مهراس
    چه پشت‌گرمی خوبی‌ است از خدا مگریز

    برو به‌جای زره جوشن کبیر بیار
    بخوان به اسم خدا را و از دعا مگریز

    نترس باش اگر مقتداست شیر خدا
    میان معرکه از ترس گرگ‌ها مگریز

    میار گردن کج در مصاف با کجرو
    بایست پای حقیقت به ناکجا مگریز

    چقدر حال فلسطین شبیه کرب‌وبلاست
    حسین(ع) یکه و تنهاست از بلا مگریز

    ***

    احمد رفیعی وردنجانی

    لبخندهای دلنشینش آسمانی است
    در هر نگاهش آسمانی مهربانی است

    پیداست راه عشق از هر رهنمودش
    هر واژه گفتار نابش یک نشانی است

    حال حصیر زیر پای او گواه است
    مثل علی(ع) دل کنده از دنیای فانی است

    در انتظار مهدی صاحب‌زمان است
    همواره عطر گریه‌هایش جمکرانی است

    با نور، برخوردِ حقیقت‌ناشناسان
    یک روز با خاکستر و روزی زبانی است

    ابلیس یک عمر است در نابودی نور
    با این جماعت سخت در حال تبانی است

    ناکام می‌ماند ولی در نقشه‌هایش
    وقتی که دست دوست در یاری‌رسانی است

    لب تر کند وقتی امام عشقبازان
    کار تمام عاشقانش جانفشانی است

    با هرچه دشمن خوست از عشقش شود کم
    دل‌های ما یک لحظه هم از او جدا نیست

    ***

     سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)

    امت ما را چه بیم از فتنه و شور شر است
    نوح ما را در دل طوفان هستی رهبر است

    آسمان و ماه را دور سرش پیچیده است
    چفیه‌اش بر گردن ما خط و راه و مسطر است

    در کلامش حکمت سقراط و لقمان، گشته جمع
    آنچه بارد از لبش انگار درّ و گوهر است

    رویش سبزینه و فرمان باران بر لبش
    گوش شیطان از صدای رعدوار او کر است

    از شجاعت‌های او در جیش دشمن گفت‌وگوست
    مدح یاران در حدیث دیگران شیرینتر است

    غرق در نور است روی مثل ماه کاملش
    مصطفی‌زادی که از نسل بتول و حیدر است

    بی‌محابا می‌زند بر قلب کفار زمان
    خصم می‌داند چه‌نسبت بین او با صفدر است

    ***

    سارا عبداللهی‌فر

    در مسیر عشق بالیدن گرفت
    با هزاران شوق تابیدن گرفت

    این دل و جانم پی فرمان او
    بی‌بهانه چون سراییدن گرفت

    هر زمان با شور و  پرواز و سما
    لابه‌لای واژه چرخیدن گرفت

    در خروشی بی‌امان از جمله‌ها
    با پیام رهبرم سامان گرفت

    شد ردیف بیت‌های بی‌شمار
    شعر شد این بغض باریدن گرفت

    انتهای پیام/+

     

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا