اخبار روز

شهید حاجی‌زاده چگونه بزرگترین تونل انتقال آب خاورمیانه را راه‌اندازی کرد؟ + فیلم – بلادنیوز

  • شهید حاجی‌زاده چگونه بزرگترین تونل انتقال آب خاورمیانه را راه‌اندازی کرد؟ + فیلم – بلادنیوز

    – اخبار فرهنگی –

    به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری بلادنیوز،‌ شهید امیرعلی حاجی‌زاده از شاگردان شهید حسن طهرانی مقدم پدر موشکی ایران بود که در تمام مراحل موشکی شدن ایران پابه‌پای شهید طهرانی‌مقدم پیش آمد،‌ پس از شهادت شهید طهرانی‌مقدم و در جریان نگارش کتاب «مرد ابدی» که کامل‌ترین و جامع‌ترین کتاب درباره شهید طهرانی مقدم و شکل‌گیری صنعت موشکی ایران است،‌ شهید حاجی‌زاده به‌گفته نویسنده از بهترین راویان بوده است‌، چرا که کنار شهید تهرانی مقدم و دیگر همرزم‌هایشان در انجام عملیات‌های موشکی و مخصوصاً پرتاب‌های همزمان، جانفشانی‌های بسیار داشتند.

     بعد از شهادت حسن طهرانی مقدم یکی از پروژه‌های وی که قدم بزرگی در رساندن ایران به فضا در سال 1390 بود ناتمام ماند ولی سردار حاجی‌زاده به‌کمک سردار سید مجید موسوی برای ادامه این پروژه تدابیری اندیشیدند و ایران این قدرت را به دست آورد که به فضا دست یابد.

    حاجی‌زاده خاطراتی بکر از شهید تهرانی مقدم در کتاب «مرد ابدی» ذکر کرده است، خاطراتی که عمده آن‌ها به زمان فعالیت در توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازمی‌گردد.

    «من کی شهید شدم؟» خاطره‌ای از شهید حاجی‌زاده در والفجر8

    حاجی‌زاده در یادداشتی درباره شهید طهرانی مقدم نوشته است: ویژگی این شهید والامقام «بصیرت دینی و انقلابی» مثال‌زدنی‌اش بود به‌طوری که در حوادث گوناگون سیاسی و اجتماعی و فتنه‌های مختلف هرگز از خط روشن ولایت خارج نشد و جز رضایت و خشنودی ولی فقیه به چیز دیگری نمی‌اندیشید.

    شهید حاجی‌زاده هم‌چنین در ویدئویی به ایمان قلبی شهید طهرانی مقدم اشاره کرده و از توصیه‌ای که این شهید به او برای موفقیت در مسیری که ناممکن بود،‌ سخن گفته است،‌ معصومه سپهری نویسنده کتاب «مرد ابدی» در این کتاب شرحی درباره این توصیه داده است که به‌شرح ذیل است:‌

    «از وقتی که امیر حاجی‌زاده فرمانده قرارگاه قرب نیرو شده بود، فضای کارشان تغییر کرده بود و فقط گاهی در کارهای حفاری خاص‌، با هم کار می‌کردند. آن روزها یکی از کارهای مهم قرارگاه قرب، پروژه بزرگ آب‌رسانی به قم از سرچشمه‌های دِز بود و حفرِ بخشی از تونل پیچیدۀ قُم‌رود به‌عهدۀ قرارگاه بود.

    یک روز حسن در دیداری، احساس کرد حاجی‌زاده خیلی گرفته و در فکر است، سراغ کار را گرفت: «حاجی! از این پروژه چه‌خبر؟! یه توضیح بده ببینم چی‌کار می‌خواین بکنین؟»

    ـ قراره تونلی زده بشه حدود 36 کیلومتر، یک قسمتش را ما پذیرفتیم انجام بدیم که 18کیلومتره! از اون طرف هم 18 کیلومتر یه شرکت دیگه قراره تونل رو بزنه و به هم برسن! اونا از یک سال پیش کارو شروع کردن، ما هنوز نتونستیم کار خاصی بکنیم، کارِ خیلی سخت و پیچیده‌ایه! نگرانم این کار نشه!

    تا آن روز در بحث تونل، کاری در این ابعاد نشده بود. حسن خیلی خوب می‌دانست حفر تونل‌های دو، سه کیلومتری گاهی چهارده سال طول کشیده! حالا حفر چنین تونلی با ماشین‌آلات موجود و جغرافیای زمین و تجربۀ آن روزشان، واقعاً نشدنی می‌نمود. آدم‌های فنی بیرونِ مجموعه، که اساتید دانشگاه و متخصصین بودند، همه از انجام این کار ناامید بودند و می‌گفتند نمی‌شود چنین کاری کرد! اما حالا حسن مقدّم می‌خواست از راهی تازه بگوید، او استادِ روحیه بخشیدن بود.

    ـ حاجی! می‌خوای موفق بشی تو این کار؟
    ـ خب آره!!
    حسن مکث کرده بود، حاجی‌زاده فکر می‌کرد چقدر این حسن هنرمندانه حرفش را منتقل می‌کند! منتظر بود ببیند فرمانده موشکی چه‌ایده‌ای برای این تونل عظیم دارد!
    ـ حاجی! برای این پروژه چند نفر آدم داری؟
    ـ چهار، پنج نفر!

    تکیه کلام حسن را می‌شناخت و می‌دانست منظورش از آدم، نفرات اصلی است که وزن کار روی آنهاست، گفت: «باید اینا رو جمع کنی برید در محل پروژه، اون‌جا با هم بنشینید، دست به دست هم بدهید نیت‌تون رو خالص بکنید، این کارو قربة الی اللّه باید انجام بدید! اگه نیت‌تون خالص نباشه نمی‌تونید این کارو به سرانجام برسونید، چون کار خیلی سختیه!»

    حاجی‌زاده فکر می‌کرد حسن می‌خواهد یک موضوع فنی را تذکر بدهد، اما او یک اصل معنوی را تذکر داده بود!
    ـ باشه! همین کار رو می‌کنم.
    ـ تمام نشد! …ثواب این کارو هم باید هدیه بکنید به حضرت زهرا(ع). مطمئن باش این کار با این راه  تکمیل می‌شه!

    وقتی زمان پنج سالۀ پروژه به‌سر رسید، حاجی‌زاده جابه‌جا شده و در مسئولیت دیگری بود، اما در آن مدت حسن بارها به آنها سر زده و دیده بود چطور کارشان به‌طرز شگفتی پیش رفته است. سه سال بعد از آن جلسه، آنها 18 کیلومتر تونل را در دشوارترین شرایط ساخته بودند و با درخواست کمکِ شرکت دیگر حدود ده کیلومتر به‌سمت آنها پیش رفته و به متراژ 26 کیلومتر رسیده بودند!

    گویی نام «حضرت زهرا» رمز کارهای دشوار و ناشدنی بود، اما با همان ایمانِ حاج حسن که از روزگار جنگ، پاک و خالص نگاهش داشته بود.»

    انتهای پیام/+

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا