اخبار روز

آشنایی با ۷ زمامدار عصر امام صادق(ع) – بلادنیوز

  • آشنایی با ۷ زمامدار عصر امام صادق(ع) – بلادنیوز

    – اخبار فرهنگی –

    به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری بلادنیوز، حضرت امام جعفربن محمد الصادق علیهما السّلام بنا بر برخی منابع، در سال 80 هجری (اربلی، علی‌بن عیسی، 1381ق: ج‏2، 161) امین‌الاسلام طبرسی، تاجُ المَوالید فی مَوالید الائمّة و وَفَیاتهم، بخش مربوط به زندگانی امام صادق علیه السّلام و به نقل منابع دیگر در سال 83 هجری به دنیا آمدند (کلینی: ج‏1، 472)، شهادت ایشان به‌اتفاق مورخان، در ماه شوال سال 148 در دوران زمامداری منصور عباسی علیه اللعنة بوده و در برخی کتب گفته شده روز آن، 25 ماه شوال بوده است (شوشتری، 1423ق: 68). ایشان به‌مدت 34 سال (114 تا 148 ه.ق.) امامت شیعیان را به‌عهده داشتند که با خلافت پنج خلیفه آخر اموی به‌نام‌های هشام‌بن عبدالملک، ولیدبن یزید، یزیدبن ولید، ابراهیم‌بن ولید، مروان‌بن محمد و دو خلیفه نخست عباسی یعنیسفاح و منصور دوانیقی هم‌زمان بودند.

    اما اوضاع فرهنگیِ عصر امام صادق علیه السّلام به‌شدت متأثر از فعالیت‌های سیاسی بنی‌امیه بود و این مسئله ریشه در تاریخ سیاه این خاندان دارد؛ چه اینکه منابع تاریخی شیعه و سنی آورده‌اند که عثمان در سال‌های پایانی خلافت خود، بسیاری از مفاهیم ارزشی و اخلاقی اسلام را به فراموشی سپرد و به‌جای آن، ارزش‌های جاهلی نظیر دنیاطلبی و تجمّل‌گرایی را بر جامعه حاکم کرد. او اعتراض اصحاب حضرت ختمی‌مرتبت رسول خدا صلّی ‌الله علیه و آله را نیز برنتابید و با آنان برخورد سختی کرد. پس از او، معاویه در حالی بر کرسی خلافت نشست که به نبوّت رسول اللّه صلّی ‌اللّه علیه و آله اعتقادی نداشت و همواره آرزو می‌کرد که روزی نام آن حضرت فراموش شود. وی بسیاری از احکام فقهی و قضایی اسلام را زیر پا گذاشت و بسیاری از بی‌گناهان را به قتل رساند. (ابن‌عساکر، 1415ق: ج6٨، ٩3)

    دورۀ مروانیان نیز با قتل‌عام مسلمانان و شیوع فساد همراه بود. عبدالملک با گماردن حجّاج‌بن یوسف بر امارت کوفه، بیش از 12 هزار نفر از شیعیان و مخالفان را کشت. یزیدبن عبدالملک به هرزگی رو آورد. ولیدبن یزید هم در هرزگی، شکار، میگساری، مجالست با افراد فاسق و مخالفت با ارزش‌های اسلامی افراط ورزید؛ تا آنجا که روزی خطبه‌های نماز جمعه را در حالت مستی و به‌صورت شعر خواند و حرمت قرآن کریم را شکست. رفتارهای ضدّدینی وی به آنجا رسید که قاتل او یزیدبن ولید، از میان رفتن معالم دین؛ خاموشی نور اهل تقوا؛ ظهور ستمگری که حرام الهی را حلال کرده و بدعت آورده است را عامل قتل وی و دعوت به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلّی ‌اللّه علیه و آله را دلیل قیام خود دانست. عدّه‌ای نیز هنگام قتل ولید به او گفتند: «تو را برای هتک محرمات الهی، شرابخواری و ارتباط با همسران پدرت می‌کشیم». (رضایی، علی‌اکبر، 1392ش: 200 ـ 201)

    برای درک بهتر اوضاع خفقان‌آمیز عصر امام صادق علیه السّلام، نیاز است زمامداران آن دوران را مورد بررسی قرار دهیم، زمامدارانی که فاسق، ظالم و خونخوار بودند و فضای سنگینی از ظلم و فشار بر جامعه حاکم کرده بودند، در چنین شرایطی، آن امام بزرگوار با وجود موانع و تهدیدهای فراوان، توانست فعالیت‌های فرهنگی، دینی و علمی گسترده‌ای را آغاز و هدایت کند و با تربیت شاگردان برجسته، نقش مؤثری در حفظ و گسترش معارف اسلامی ایفا کند.

    هشام‌بن عبدالملک (105 ــ 125ق)

    او در سال 71ق در دمشق به دنیا آمد، مادرش فاطمه، دختر هشام‌بن اسماعیل بود. هشام چهره‌ای زیبا و هیکلی چاق داشت و چپ‌چشم و خشن بود. وی با زنان متعدّدی ازدواج کرد و صاحب فرزندان بسیاری شد. او پس از مرگ یزیدبن عبدالملک در سال 105 ه.ق. به زمامداری دست یافت و تا سال 125ق خلافت کرد. وی خالدبن عبدالله قسری را که نصرانی‌زاده و همانند حجّاج‌بن یوسف، فردی خونخوار و دشمن حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام بود، به‌مدّت پانزده سال بر کوفه گمارد. او قیام زیدبن علی را نیز سرکوب کرد و وی را به شهادت رساند، سرانجام در ربیع‌الاول سال 125ق، به ورم گلو مبتلا شد و درگذشت، عبدالله‌بن علی در دورۀ عبّاسیان، جنازۀ او را بیرون آورد و به دار آویخت.

    سناریوی عباسیان برای عدم‌گرایش مردم به‌سوی مکتب امام صادق(ع) / امام ششم با اخلاق نبوی مخالفان را به محبت عترت کشاند

    ولیدبن یزیدبن عبدالملک (125ـ126)

    وی در سال ٨٧ یا ٩٧ق در دمشق به دنیا آمد، مادرش امّ‌حجّاج، دختر محمّدبن یوسف ثقفی بود. ولید، چهره‌ای زیبا و سفید داشت و مردی تنومند و شاعری خوش‌طبع بود؛ امّا بیشتر سروده‌هایش از مضامین ضدّاخلاقی و کفرآمیز حکایت می‌کرد. او طبق معاهدۀ پدرش با هشام، در یازده‌سالگی جانشین و ولیعهد وی انتخاب شد، آن‌گاه طی سال‌های 116 و 119ق به حجّ عزیمت کرد؛ امّا رفتارهای ضدّدینی او در مراسم حجّ، سبب شد هشام طی نامه‌ای او را سرزنش و مقرّری‌اش را قطع کند.

    ولید در بیست ربیع‌الاول یا ششم ربیع‌الثّانی سال 125ق، در 34سالگی به زمامداری رسید. او به‌محض دستیابی به قدرت، اموال هشام و فرزندان او را سرشماری و توقیف کرد، کارگزارانش را کنار گذاشت و آنان را به‌روش‌های گوناگون آزار داد، همچنین قیام یحیی‌بن زید را سرکوب کرد و به یوسف‌بن عمر نوشت تا پیکر زیدبن علی علیه السلام را آتش بزند و خاکستر او را در فرات بریزد، بی‌توجّهی به اطرافیان؛ افراط در هرزگی؛ می‌گساری و مجالست با افراد فاسق و دشمنی با بنی‌امیّه، پایه‌های حکومتش را متزلزل کرد و زمینۀ سقوطش را فراهم آورد، سرانجام به دست‌سربازان پسرعمویش ـ یزیدبن ولید ـ کشته شد، آن‌گاه سرش را بر نی کردند و در شهر دمشق به گردش درآوردند.

    یزیدبن ولیدبن عبدالملک معروف به «یزید ناقص» (126ـ126)

    وی در سال 86ق در دمشق زاده شد، مادرش شاهفرند، دختر فیروز و نوۀ یزدگرد بود که در ماوراءالنّهر به اسارت مسلمانان درآمد و حجّاج، او را برای ولیدبن عبدالملک فرستاد. یزید مردی فصیح بود که چهره‌ای گندمگون و بدنی لاغر و اعجاب‌انگیز داشت و از شنیدن غنا و موسیقی نهی می‌کرد. او بر پسرعمویش ـ ولید ـ شورید، او را به قتل رساند و سپس خود را خلیفه خواند. یزید ابتدا دریافتی نظامیان را کاهش داد و به همین دلیل به یزید ناقص شهرت یافت. وی سرانجام پس از پنج ماه خلافت به‌دست برادرش ـ ابراهیم که خواستار خلافت بود ـ در هفتم ذی‌حجّه سال 126ق در دمشق به قتل رسید، بعضی گفته‌اند که او به‌مرض طاعون درگذشت، وقتی مروان‌بن محمّد به خلافت دست یافت، جنازۀ او را بیرون آورد و به دار آویخت.

    ابراهیم‌بن ولیدبن عبدالملک (127 ـ 126)

    تاریخ تولّد و نام مادر وی معلوم نیست، او فردی چاق بود و چشمانی کوچک داشت که در ذی‌حجّه سال 126ق به زمامداری دست یافت و در صفر سال 127ق، پس از هفتاد روز حکومت، از سوی مروان‌بن محمّد، کنار گذاشته شد، آن‌گاه چندی از عمر خود را در زندان سپری کرد و سرانجام به‌دست عبّاسیان در سال 132ق به قتل رسید.

    مروان‌بن محمّد (132 ـ 127) ـ پایان سلطنت امویان

    وی در سال 72ق در جزیره به دنیا آمد، مادرش لبابه، از اسرای کُرد بود. مروان سری بزرگ، هیکلی تنومند و چهره‌ای سفید داشت و مردی خشن، بی‌رحم، ادیب، سخنور، خوشگذران و دوستدار سفر بود. در دورۀ او، ضحّاک‌بن قیس خارجی، سلیمان‌بن عبدالملک اموی و ثابت‌بن نعیم جذامی و بسیاری دیگر در حمص، عراق، اردن و سایر شهرها دست به شورش زدند، اما او شورش‌ها را سرکوب کرد.

    همچنین ابومسلم خراسانی در محرّم 132، سپاهی را به‌فرماندهی قحطبه به جنگ ابن‌هبیره ـ دست‌نشاندۀ مروان در عراق ـ فرستاد و او را شکست داد و زمینۀ اضمحلال امویان را فراهم آورد، از سوی دیگر، ابوسلمه خلال ـ پایه‌گذار حکومت عبّاسیان ـ ابوالعبّاس سفّاح را به کوفه برد و پس از دو ماه، مردم را به بیعت با وی فراخواند.

    چندی بعد سفّاح، عموی خود را ـ عبدالله‌بن علی ـ روانۀ جزیره کرد تا نیروهای شامی را در هم بشکند و مروان را به قتل برساند. وقتی عبدالله بر جزیره تسلّط یافت و آهنگ شام کرد، مروان ابتدا به فلسطین و سپس به مصر گریخت، سرانجام در منطقه‌ای به‌نام بوصیر به‌دست یاران عبدالله‌بن علی کشته شد، با مرگ وی در ذی‌حجّه سال 132ق، دورۀ زمامداری امویان پایان یافت و دورۀ عبّاسیان آغاز شد.

    سفاح (136 ـ 132)

    دولت عباسی از کسانی بیرون آمده است که بعد از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام به امامت محمدبن حنفیه، فرزند آن حضرت معتقد بودند. بعد از محمد، امامت (طبق نظر آنان) به پسرش ابوهاشم عبدالله رسید و بعد از او و به‌وصیت او، به محمدبن علی و بعد از او به برادرش ابوالعباس سفاح که به عبدالله‌بن الحارثیه معروف است (ابن‌خلدون، همان: ج2، 319)، عبدالله‌بن محمدبن علی‌بن عباس ملقب به ابوالعباس سفاح اولین حاکم عباسی در سال 105ه.ق در حمیمه در شراة شام متولد شد. وی و برادرش منصور که از او بزرگتر بود دارای تشابه اسمی بودند و هر دو عبدالله‌بن محمد نام داشتند به همین جهت مورخان ابوالعباس سفاح را عبدالله اصغر و برادرش ابوجعفر منصور را عبدالله اکبر می‌نامیدند (طقوش، محمد سهیل، 1392ش: 31)، وی در دوازدهم ربیع‌الاول سال 132 هجری قمری به زمامداری دست یافت؛ سفاح در آغاز کار خطبه‌ای خواند و در آن به وعده و وعید یاران و دشمنان پرداخت و خود را خونریزی بی‌باک یا سفاح معرفی کرد که می‌خواهد انتقام خون‌هایی را که امویان از هاشمیان ریخته‌اند بگیرد. (خضری، 1384ش: 20)

    سفاح در دوره زمامداری خود موفق شد در تمام قلمروی امویان به‌جز آن دولت مسلط شود. برای آن‌که تسلط بیشتری بر قلمروی عباسی داشته باشد ولایت ممالک را تا حد امکان به خویشاوندان خود داد و هر کس را که مانع اقتدارش می‌دید از میان برمی‌داشت. پایتخت سفاح شهر ‌هاشمیه کنار انبار، واقع در غرب فرات بود و در ذی‌حجه 136ه.ق. در همان‌جا به‌علت بیماری آبله مرد. (خضری، همان: 25)

    منصور دوانـیقی‌ (158 ـ 136) ـ شهادت حضرت امام صادق(ع)

    نام اصلی او ابوجعفر عبدالله منصور، دومین حاکم دولت عباسی است. وی چندی پیش از آغاز دعوت عباسی در سال 95ه.ق. در دهکده حمیمه تولد یافت و با آن که بزرگتر از سفاح بود، ابراهیم امام، ابوالعباس را بر وی مقدم کرد. او پس از وفات برادرش سفاح در سال 136ه.ق. به زمامداری دست یافت. در عصر وی بود که نهضت ترجمه شکل گرفت و علوم و فلسفه یونانی وارد آموزه‌های اسلامی شد. (زرکلی، خیرالدین، 1989م: ج4، 117)

    تمام 35 حاکمی که بعد از او بر تخت زمامداری نشستند همه از نوادگان اویند، مردی سفاک و خونخوار و بداندیش بود، میان خلفای بنی‌عباس شباهت زیادی به هشام‌بن عبدالملک که از خلفای اموی بود، داشت؛ زیرا در امور سیاسی از او تقلید می‌کرد. منصور شهر بغداد را بنا کرد و مرکز خلافتش را در سال 145 هجری قمری از هاشمیه کوفه به بغداد منتقل کرد. او حوزه علمی اسلامی را در این شهر تأسیس و فقها و علما و محدثان را در دربار خود جمع کرد و از علوم نجوم استقبال کرد.

    منصور دوانیقی، که با امام صادق علیه السّلام، همزمان بود صدمات و جسارات زیادی به آن حضرت وارد کرد، چند بار نقشه قتل حضرت را کشید و امر به قتل حضرت کرد تا آخرالامر در سال دهم خلافتش سال 148 قمری آن حضرت را مسموم و شهید کرد. (قمی، عباس، 1380ش: 203) لذا دوره 35ساله امامت امام موسی کاظم علیه السّلام با سال‌های آخر زمامداری منصور دوانیقی (158 ـ 148) همزمان شد.

    شدت استبداد منصور نسبت به علویان در زمان امام جعفر صادق علیه السّلام سبب شد برخی از شیعیان نسبت به رهبری آینده دچار سردرگمی شوند؛ در این میان دعوت برخی فرزندان ایشان نسبت به داعیه امامتی که داشتند بر این رویه افزود؛ یکی از راه‌های برون‌رفت از این شرایط توسط آن حضرت انتخاب جانشین توسط خود ایشان بود که آن حضرت سه نفر را مشتمل بر امام موسی کاظم علیه السلام، عبدالله (فرزند دیگر ایشان) و منصور عباسی را معرفی کردند.

    منصور نخستین‌ خلیفه هَجین‌ (فرزند مادری‌ غیرعرب‌) و همچنین‌ نخستین‌ کسی‌ بود که‌ اغلب‌ مناصب‌ حکومتی‌ را به‌ موالی‌ سپرد تا آنجا که‌ رفته‌رفته‌ اختیار امور از دست‌ عربها خارج‌ شد. (سیوطی، 1417ق: ج1، 269 ـ 270) به‌خصوص‌ نهاد نوپدید وزارت‌ که‌ غالباً در دست‌ ایرانیان‌ بود، نفوذ پردامنه‌ و پنهان‌ آنان‌ را به‌ بهترین‌ وجه‌ تدارک‌ می‌دید. ابوسَلَمه‌ خَلّال‌، وزیر سفاح‌ و از موالی‌ ایرانی‌، نخستین‌ کس‌ در عالم‌ اسلام‌ بود که‌ عنوان‌ وزیر گرفت‌. از دوره زمامداری منصور تا مأمون‌ (218 ـ 198) علاوه‌ بر برمکیان و پسران‌ سهل‌، نُه‌ وزیر دیگر از موالی‌ به‌کار گماشته‌ شدند.

    قیام نفس زکیه از جمله دیگر قیامهایی بود که در زمان منصور رخ داد به‌گونه‌ای که این اولین قیامی بود که به مرحله عمل و میدان جنگ کشانده شد. این قیام از حجاز شکل گرفت و برخی شیعیان، نفس زکیه را المهدی می‌نامیدند که البته به شکست منجر شد. منصور دوانیقی بالاخره در ششم ماه ذی‌الحجه سال 158 هجری قمری در 63سالگی در راه مکه در «بئر میمون» به درک واصل شد.

    انتهای پیام/+

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا