اخبار روز

دریا عزادار است، جاشوها بکوبید… – بلادنیوز

  • دریا عزادار است، جاشوها بکوبید… – بلادنیوز

    – اخبار فرهنگی –

    به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری بلادنیوز، بر اثر حادثه روز شنبه، ششم اردیبهشت در بندر شهید رجایی تاکنون 46 نفر جان‌باختند و هزار و 200 نفر نیز مجروح و مصدوم شدند.

    وقوع این حادثه تلخ موجی از واکنش‌ها را در میان اقشار مختلف مردم به همراه داشت. هنرمندان و اهالی ادب نیز در چند روز اخیر با انتشار تازه‌ترین مطالب خود، نسبت به این واقعه تلخ واکنش نشان داده و با بازماندگان و حادثه‌دیدگان ابراز همدردی کردند. تعدادی از سروده‌هایی را که در این روزها منتشر شده‌اند، می‌توانید در ادامه بخوانید: 

    افشین علا

    شهیدان بندر

    چو کشتی به سرمنزل آتش بگیرد

    نباشد عجب گر گِل آتش بگیرد

    ز آتش گریزند مردم به دریا

    چه سازند اگر ساحل آتش بگیرد؟

    نگین وطن سوخت یارب چراغی

    مبادا که در محفل آتش بگیرد

    در این مزرع ای میوه‌چینان منصب

    مبادا دگر حاصل آتش بگیرد

    گلوگاه ایرانیان بار دیگر

    مبادا که ناغافل آتش بگیرد

    عجب نیست تهران بسوزد در این غم

    گلو گر بسوزد، دل آتش بگیرد

    شهیدان بندر که رفتند، بگذار

    که این جان ناقابل آتش بگیرد

    چه میزان از بندر شهید رجایی دچار آسیب شد؟ + فیلم

    سعید بیابانکی

    می‌میرد این دریای ناآرام، آرام

    خاموش، تنها، بی‌صدا، آرام‌آرام

    من زنده‌رودم، باتلاق گاوخونی

    از دور می‌خواند مرا آرام آرام

    چون عکس قرص ماه یک شب ته‌نشین شد

    در برکه جانم خدا آرام‌آرام

    ای موج‌ها از تشنگی یک فوج ماهی

    مردند روی ماسه‌ها آرام‌آرام

    دریا عزادار است، جاشوها بکوبید

    بر سنج و دمّام عزا آرام‌آرام

    دریای ناآرام من، آغوش وا کن

    تا جان دهد این رود ناآرام، آرام

    عارفه دهقانی

    در دل شده باز روضه‌خوان آماده!

    از آتش و دود، روضه ای سر داده!

    با داغِ بزرگ ِدومین ماه بهار

    انگار بهشت از آخرش افتاده

    میلاد عرفان‌پور

    دیدیم که موج موج، دریا می‌رفت

    همسایه‌ خود را به تسلّا می‌رفت

    در شرجیِ این داغ نگرییم چرا؟

    دود دل ما بود که بالا می‌رفت

    نیره جهانشاهی

    ققنوس وطن از دل آتش به در آید

    این شام سیه طی شود آخر سحر آید

    شد نام خلیجت همه گرمای وجودم

    خورشید منی چون ز پس کوه برآید

    ای بر تن زخمی وطن نام تو مرهم

    این قصه چو صد غصه دیگر به سر آید

    تو خون درون رگ ایران عزیزی

    آسوده بیارام که صبح ظفر آید

    اشک است اگر مرهم هر زخم تن تو

    این بحر خروشان نگر از دیده تر آید

    این بوته صبری که به تقدیر تو افتاد

    با ابر توکل و رضا پرثمر آید

    ای گوهر ارزنده خلیج به ابد فارس

    پاینده‌ای تا صبح و جهان دگر آید

    انتهای پیام/

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا